داستان زندگی پدرم
در یکی از روزهای زیبای خدا در فصل مهر کودکی بدنیا آمد که نام او را محمد جواد نامیدند.پدر محمد جواد
کربلائی اصغر یکی از مردان مومن و با خدا بود که در قزوین بدنیا آمده و از مردان با همت و نیک مثل مردم باصفا و خوب قزوین بود.
محمد جواد در شهر مذهبی مشهد که یکی از امامان رئوف و مهربان ما در آن حرم امن و بارگاه نورانی آن که هشتمین نور خدا امام رضا(ع) است متولد شد در خانواده ای مذهبی و ساده.او تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس از دانشکده ی الهیات در رشته ی ادبیات فارسی به پایان رسانید.
و از سن 17..18سالگی در روزنامه ای در همین شهر کار می کرد و مطلب می نوشت.و همچنین در دانشگاه استادی را یافت که بعد از آن به دوستی خوب برای او تبدیل شد و آن استاد کسی بود به نام دکتر علی شریعتی که محمد جواد و گروه دیگری را به عنوان دوست و همرزم خود برگزید.محمد جواد که سخنور بسیار قابلی بود از جوانی با مطالعات بسیار زیاد در زمینه اسلامی کم کم تبدیل شده بود به سخنرانی که اعلامیه های شب های سخنرانی
او را به اینور و آنور می زدند و شده بود سخنور اسلامی .پس از آن در همین سخنرانی ها با شخصیتی آشنا شد و همسنگر شد که راه مبارزاتی را به صورت جدی تر دنبال کرد و دوستی خوبی که باعث شکوفایی مبارزات انقلابی او شد و آن شخصیت حضرت آیت الله خامنه ای بود.که از سخنوری محمد جواد تعریف می کرد.بالاخره او به شغل
شریف دبیری یا همان معلمی روی آورد و به خاطر مبارزاتش توسط رژیم شاه تبعید به یکی از شهرستان های اطراف شد و در آنجا به تدریس پرداخت که هنوز شاگردانش از آن شخصیت و آن روزها خاطرات خوبی دارند و او را بهترین دبیر و معلم خود می دانند.مثل سایر شاگردانش در آن زمان تا زمان بازنشستگی اش که آن را ندید.آن هم یک هفته مانده به بازنشستگیش.و در همان ماه تولدش.وی از نظر اخلاقی مردی بسیار آرام خوش صحبت و مهربان بود.در همان سال های قبل از انقلاب یعنی پنج سال مانده به انقلاب اسلامی پدرش کربلائی اصغر به هنگام نماز صبح و در حال گرفتن وضو سکته میکند و دارفانی را وداع می گوید.و محمد جواد نان آور خانواده می شودوی به همراه تنها برادرش عباس ویک برادردیگر ناتنی اش که من فقط او را یکبار دیده ام و چند خواهر تنها یادگارهای کربلایی اصغر که بیشتر به شغل شریف معلمی و آموزگاری روی می آورند به فرزندان این آب و خاک خدمت می کنند.
محمد جواد به همراه چند تن از مبارزین انقلابی گروهی اسلامی را تشکیل میدهند و در راه اسلام و قرآن جلسات مذهبی و تفسیر را راه اندازی می کنند و همچنین دیگر محمد جواد تبدیل میشود به سخنران و سخنوری که در همه جا سخنرانی می کند.و با بسیاری از مبارزان نامی آشنا و همسنگر میشود.و در سال 1354کتابی را به نام نماز عصیانی علیه شرک را چاپ و منتشر میکند که با استقبال خوبی روبرو میشود و تا هم اکنون با اینکه این کتاب تجدید چاپ دیگر نشد ولی هنوز خیلی ها این کتاب را به خاطر دارند.و در همان سال چندین کتاب دیگر را به چاپ می رساند.
وی همچنین در همین راه ها و مبارزات با شخصیتی دیگر که وی هم از مبارزین انقلابی بود آشنا میشود هادی خامنه ای یکی از مبارزین سخت کوش انقلاب و راه را ادامه میدهد و بعد از پیروزی انقلاب دو سال بعد یعنی سال 1359کتاب پر تیراژی را به چاپ می رساند به نام سوره ی عصر پیامی به همه ی عصرها و نسلها که در حدود ده هزار جلد آن به سرعت انتشار پیدا میکند و با استقبال بسیار خوبی روبرو می شود.محمد جواد در کنار مبارزات و نوشتن کتاب به سخنرانی و شعر که بیشتر دلی کار میکرد و واقعا حیف که مثنوی زیبا و جامع و کامل و عالی از آدم تا خاتم که بسیار زیبا هست را به خاطر دست اجل به چاپ نرساند و این اثر به تاریخ پیوست.وی همچنین در سال 1360به همراه دوست خود کتابی را به چاپ رسانید که با طراحی جلد خوب بازیگر توانمند محمدرضا شریفی نیا و استقبال از این کتاب روبرو شد و آن کتاب حکومت در نگاه علی (ع) بود گرچه این کتاب ها دیگر تجدید چاپ نشدند و در همان زمان بیشترین تیراژ ها را داشتند .و .سرانجام محمد جواد در سال 1379 آنهم در سر کلاس درس خصوصی حالش بهم می خورد و بعد از آنجام آزمایشات و ..دکتر متوجه میشود که تومور مغزی این سرطان یعنی علت اصلی بیشتر مرگ ها با تمام مقاومت و همان لبخند و همان مهربانی بعد از 6ماه دوره ی سخت بیماری سرطان باعث فوت وی می شود و در مشهد مقدس به خاک سپرده می شود.و روحش به عالم برتر انتقال می یابد./روحش شاد و یادش گرامی/
داستان زندگی پدرم
در یکی از روزهای زیبای خدا در فصل مهر کودکی بدنیا آمد که نام او را محمد جواد نامیدند.پدر محمد جواد
کربلائی اصغر یکی از مردان مومن و با خدا بود که در قزوین بدنیا آمده و از مردان با همت و نیک مثل مردم باصفا و خوب قزوین بود.
محمد جواد در شهر مذهبی مشهد که یکی از امامان رئوف و مهربان ما در آن حرم امن و بارگاه نورانی آن که هشتمین نور خدا امام رضا(ع) است متولد شد در خانواده ای مذهبی و ساده.او تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس از دانشکده ی الهیات در رشته ی ادبیات فارسی به پایان رسانید.
و از سن 17..18سالگی در روزنامه ای در همین شهر کار می کرد و مطلب می نوشت.و همچنین در دانشگاه استادی را یافت که بعد از آن به دوستی خوب برای او تبدیل شد و آن استاد کسی بود به نام دکتر علی شریعتی که محمد جواد و گروه دیگری را به عنوان دوست و همرزم خود برگزید.محمد جواد که سخنور بسیار قابلی بود از جوانی با مطالعات بسیار زیاد در زمینه اسلامی کم کم تبدیل شده بود به سخنرانی که اعلامیه های شب های سخنرانی
او را به اینور و آنور می زدند و شده بود سخنور اسلامی .پس از آن در همین سخنرانی ها با شخصیتی آشنا شد و همسنگر شد که راه مبارزاتی را به صورت جدی تر دنبال کرد و دوستی خوبی که باعث شکوفایی مبارزات انقلابی او شد و آن شخصیت حضرت آیت الله خامنه ای بود.که از سخنوری محمد جواد تعریف می کرد.بالاخره او به شغل
شریف دبیری یا همان معلمی روی آورد و به خاطر مبارزاتش توسط رژیم شاه تبعید به یکی از شهرستان های اطراف شد و در آنجا به تدریس پرداخت که هنوز شاگردانش از آن شخصیت و آن روزها خاطرات خوبی دارند و او را بهترین دبیر و معلم خود می دانند.مثل سایر شاگردانش در آن زمان تا زمان بازنشستگی اش که آن را ندید.آن هم یک هفته مانده به بازنشستگیش.و در همان ماه تولدش.وی از نظر اخلاقی مردی بسیار آرام خوش صحبت و مهربان بود.در همان سال های قبل از انقلاب یعنی پنج سال مانده به انقلاب اسلامی پدرش کربلائی اصغر به هنگام نماز صبح و در حال گرفتن وضو سکته میکند و دارفانی را وداع می گوید.و محمد جواد نان آور خانواده می شودوی به همراه تنها برادرش عباس ویک برادردیگر ناتنی اش که من فقط او را یکبار دیده ام و چند خواهر تنها یادگارهای کربلایی اصغر که بیشتر به شغل شریف معلمی و آموزگاری روی می آورند به فرزندان این آب و خاک خدمت می کنند.
محمد جواد به همراه چند تن از مبارزین انقلابی گروهی اسلامی را تشکیل میدهند و در راه اسلام و قرآن جلسات مذهبی و تفسیر را راه اندازی می کنند و همچنین دیگر محمد جواد تبدیل میشود به سخنران و سخنوری که در همه جا سخنرانی می کند.و با بسیاری از مبارزان نامی آشنا و همسنگر میشود.و در سال 1354کتابی را به نام نماز عصیانی علیه شرک را چاپ و منتشر میکند که با استقبال خوبی روبرو میشود و تا هم اکنون با اینکه این کتاب تجدید چاپ دیگر نشد ولی هنوز خیلی ها این کتاب را به خاطر دارند.و در همان سال چندین کتاب دیگر را به چاپ می رساند.
وی همچنین در همین راه ها و مبارزات با شخصیتی دیگر که وی هم از مبارزین انقلابی بود آشنا میشود هادی خامنه ای یکی از مبارزین سخت کوش انقلاب و راه را ادامه میدهد و بعد از پیروزی انقلاب دو سال بعد یعنی سال 1359کتاب پر تیراژی را به چاپ می رساند به نام سوره ی عصر پیامی به همه ی عصرها و نسلها که در حدود ده هزار جلد آن به سرعت انتشار پیدا میکند و با استقبال بسیار خوبی روبرو می شود.محمد جواد در کنار مبارزات و نوشتن کتاب به سخنرانی و شعر که بیشتر دلی کار میکرد و واقعا حیف که مثنوی زیبا و جامع و کامل و عالی از آدم تا خاتم که بسیار زیبا هست را به خاطر دست اجل به چاپ نرساند و این اثر به تاریخ پیوست.وی همچنین در سال 1360به همراه دوست خود کتابی را به چاپ رسانید که با طراحی جلد خوب بازیگر توانمند محمدرضا شریفی نیا و استقبال از این کتاب روبرو شد و آن کتاب حکومت در نگاه علی (ع) بود گرچه این کتاب ها دیگر تجدید چاپ نشدند و در همان زمان بیشترین تیراژ ها را داشتند .و .سرانجام محمد جواد در سال 1379 آنهم در سر کلاس درس خصوصی حالش بهم می خورد و بعد از آنجام آزمایشات و ..دکتر متوجه میشود که تومور مغزی این سرطان یعنی علت اصلی بیشتر مرگ ها با تمام مقاومت و همان لبخند و همان مهربانی بعد از 6ماه دوره ی سخت بیماری سرطان باعث فوت وی می شود و در مشهد مقدس به خاک سپرده می شود.و روحش به عالم برتر انتقال می یابد./روحش شاد و یادش گرامی/
سوره ی عصر پیامی به..همه ی عصر ها و نسلها
مقدمه..
والعصر..
قسم به همیشه ی زمان..
که میدان آزمون ملتها و تمدنها و اندیشه ها و مکتبها و راهها و رسمها و دین ها و آیین هاست.
والعصر..
قسم به همیشه ی تاریخ..
که جولانگاه گسترده ی تلاشها و کوششها و کشمکش ها و گرایشها و مبارزه ها و پیامها و رهنمودهاست.
والعصر..
قسم به همیشه ی روزگار..
که پهنه ی جدال حق و باطل..عدل و ظلم..نور و ظلمت..خدمت و خیانت..عزت و ذلت..پاکی و پوکی..شرافت و رذالت..مردی و نامردی و ارزش و سود است.
آری..قسم به عصر..
که همه ی انسانها..در هر عصری و نسلی که باشند..در هر زمینی و زمانی که باشند..و در هر مرحله ای از علم و تمدن و فرقی و تکامل که باشند..بی هیچ تردید در نوعی خسران و نقصان..غبن و ضرر..و کاهش و فرسایش..و ضلالت و گمراهی بسر میبرند مگر..کسانی که پیام این سوره را..با همه ی ویژگیهایش دریابند..و خود را به سلاح ایمان و عمل صالح و حق و صبر مسلح سازند..و این اصول زندگیساز و نجات بخش و کمال آفرین را ..نه به گونه ای انتزاعی..بل به شکلی منسجم و مرتبط و ارگانیک..بر سر گذشت و سرنوشت خویش حاکمیت بخشند.
/عصر نهضت نبوی/
والعصر..
قسم به عصر نهضت نبوی..که جلوه گاه ایمان و عمل صالح و حق و صبر..در امت نخستین اسلام ..بود.عصری که مسلمانان پاکدل و پاکباز و پرشور صدر اسلام..پیام زندگیساز و عزت آفرین و کمال بخش این سوره را..با همه ی وجود خویش..دریافتند و در پرتو رهبری همه جانبه ی پیامبر..در مدت بیست و سه سال..یعنی که کمتر از ربع قرنی..توانایی و یارایی آنرا یافتند..که لرزه بر پیکر قدرتهای طاغوتی و امپراطوریهای قدرت طلب و ستم پیشه ی آن روز و روزگار..در شرق و غرب عالم ..بیفکنند.
عصری که خود ..نموداری از تحقق عینی پیام و رهنمود این سوره..و شاهدی بر اصالت و حقیقت جهان شمول آن..در مقیاس وسیعتر و گسترده ترست. و بی جهت نبود که مسلمانان صدر اسلام..در هر ملاقاتی..به هنگام خداحافظی..دستهای خویش را بر یکدیگر می نهادند..و این سوره را بعنوان پیامی همواره زنده و سازنده..برای هم می خواندند و آنگاه از یکدیگر جدا می شدند.
عصری که امت مسلمان نخستین ..بر اساس رهنمودهای این سوره..مدینه ی فاضله ای-اگر چه در سرزمینی کوچک -پدید آوردند که ایثار و اخلاص از در و دیوار آن می بارید..
و خورشید ایمان..روشنی بخش زندگی و حرکتشان بود..
و عمل صالح..کار مدامشان..
و توصیه ی به حق..شعارشان..
و صبر و مقاومت..وجودشان..
تا آنجا که در شهادت ..بر یکدیگر پیشی می گرفتند.. و در اوج تشنگی و عطش..در میدان نبرد..جام آب را به یکدیگر احاله می کردند.
تجسمی بودند از کلمه ی توحید.. وتوحید کلمه.
نموداری بودند از ایمان و عمل صالح و حق و صبر.
تبلوری بودند از برادری و برابری و الفت و محبت و صفا و صداقت و پاکی و صمیمیت و یکرنگی و یکدلی.
عصاره ای بودند از سوره ی عصر.
و این واقعیت را که دیگر ملتها با هر مرامی و مسلکی و هر دین و آیینی که هستند..در نوعی خسران و نقصان ..بسر میبرند به خوبی و روشنی در می یافتند و می شناختند. و اما این شناخت و دریافت آنان را..بوضوح در سخنان زیبا و عمیق نماینده ی نخستین مهاجرین مسلمان به حبشه..یعنی جعفربن ابیطالب..می بینم که در معرفی چهره ی ناب و سیمای روشن اسلام برای فرمانروای آن کشور و اطرافیانش چه دقیق و گیرا سخن می گوید..
و همچنین در توضیح قاطع و صریح آن عرب بدوی پاکدل مسلمان..در برابر فرمانده متفرعن و مغرور سپاه ایران..مشاهده می کنیم..که چگونه در برابر این سوال او..که هدف شما از جهاد و مبارزه چیست؟
بیدرنگ با همه ی ایمان و وجودش می گوید که..
ما آمده ایم تا شما را از بندگی بندگان در آوریم و بسوی پرستش الله آن خدای قادر یکتا و بیهمتا دعوت کنیم.. و از جور ادیان رهایتان سازیم و به عدل اسلام فرایتان خوانیم.
می بینید که چگونه مسلمانان صدر اسلام..در دوران نهضت نبوی..پیام خداوند را در سوره ی عصر..دریافته بودند..و در پی این دریافت و شناخت ..دیگر مردم دنیای آن روز را ..بروشنی در خسران و نقصان می دیدند و آنها را بندگان بندگان..و گرفتار جور ادیان..می یافتند..و هدف خود را ازدعوت و جهاد..در نجات بخشی آنها از بندگی طاغوتها و رهانیدن آنها از جورو ستم دین ها و آیین ها و خسران های دیگر اعلام می کردند.. و اسلام را بعنوان مکتبی آزادی بخش و نجات دهنده ی انسان از بندگی و بردگی و جور و ستم ..معرفی می نمودند.
/عصر حکومت مهدی(عج)/
والعصر..
قسم به عصر حکومت مهدی..عصر رهایی نهایی انسان..از خسران و نقصان و کاهش و فرسایش.
عصر فروریختن همه ی نظامهای سلطه گر و ارزشهای طاغوتی.عصر آزادی راستین انسان از انواع بندگیها و بردگیها و ستم ها و بیدادها.عصر تجلی ایمان و عمل صالح و حق و صبر در امت واحد جهانی.عصر شکوفایی و بالندگی آزاد همه ی استعدادهای انسانی.عصر پیشوایی مستضعفین..وارثین راستین زمین.عصر ورائت و حاکمیت بندگان صالح خداوند..بر پهنه ی زمان.
عصر نجات غایی انسان از انواع استبداد ..استثمار..استحمار..استخفات..استعباد و نهایتا استضعاف.
عصر رستن راستین انسان از خسران فرهنگی..خسران اقتصادی..خسران اجتماعی..خسران سیاسی..خسران نظامی..خسران انسانی..خسران اخلاقی..و دیگر خسران ها و نقصان ها.
عصر/عصاره ها..فشرده ها..سختی ها/
والعصر..
و اگر عصر را از ریشه ی عصاره بمعنای چکیده و نتیجه بگیریم..در این صورت عصر در رابطه با کلیت مفهوم و پیام سوره تلمیحی زیبا و عمیق به چکیده ی همه ی تجربیات انسانها..و عصاره ی همه ی اندیشه ها و تلاشها و کنجکاویهای بشریت برای رهایی.. و چگونگی رستن راستین از خسران و زیانکاری انسان..خواهد داشت..و در این صورت سوره ی عصر و بویژه واژه ی عصر چنین معنا و مفهومی ..می یابد که..
قسم به عصاره ی همه ی اندیشه ها و تلاشهای خالصانه و صادقانه و پاک و مقدسی..که در طول تاریخ..برای رهایی انسان از خسران و زیانکاری صورت گرفته ..و همچنان می گیرد.
قسم به چکیده ی تجربیات همه ی آزادگان تاریخ که برای نجات انسان و انسانیت..از خسران و زیانکاری کوشیدند.. و همچنان می کوشند.
قسم به حاصل همه ی دستاورد های فرزانگان و اصلاحگران راستین تاریخ که برای آزادی انسان از بندهای خسران تلاش کردند و همچنان می کنند.
قسم به همه ی شهیدان تاریخ.. و همه ی شهادتهای زندگی-آفرین و حرکت بخش و حماسه ساز.
قسم به همه ی مجاهدان راه حق و مجاهدتهای پیگیر آنها در بستر تاریخ.
قسم به همه ی زندانیان آزاده ی اعصار و دردها و رنجهای آنها.
قسم به همه ی شکنجه دیدگان راه خدا و شکنجه های توانفرسایی که دیده اند.
قسم به همه ی تبعید شدگان راه ایمان و حقیقت..و غربتها و آواره گیهای آنها.
قسم به همه ی ناله های از دل برخاسته پدران و مادران و برادران و خواهران و همسران و فرزندان داغدیده ی دلسوخته ی شهیدان.
قسم به مظلومیتها و محرومیتهای همه ی محرومین و مستضعفین روزگاران.
قسم به همه ی خونهای بناحق ریخته ی پاکان بر پهنه ی میدان-های تیر و آسفالتهای خیابان ها و سنگفرشها ی کوچه ها به ضرب شمشیرها و گلوله ها و رگبار مسلسل ها.
قسم به مرکب عالمان مسئول که برتر از خون شهیدان ست.و قلم رهروان جاده ی ایمان که رسواگر طاغوتیان در طول روزگاران ست..و بیان خطیبان حقیقت گوی..که افشاگر مظالم ستمگران ست.
قسم به همه ی ارزشهای بزرگ خدایی و انسانی که در ((لیله القدر))های تاریخ پدیدار گشته اند و پدیدار خواهند گشت.
آری..قسم به همه ی اینها که در پیام خداوند با واژه ی پر معنا و پربار ((عصر))مورد قسم خداوندی قرار گرفته است.
آری قسم به عصر .با این بار فرهنگی عظیمش..قسم به عصر ..با این معانی شگفت آفرینش..قسم به عصر..با این حقایق مکنونش..قسم به عصر..با این چشم انداز وسیعش..که چه؟
که همه ی انسانها در همه ی روزگاران در خسران و زیانکاری غرقند و خود نمی دانندمگر..
آری مگر ..آن انسانهایی که به دین خداوندی ((اسلام))ایمان آوردند و عمل صالح و حق و صبر را به معنای راستین آنها تجلی بخشیدند.
و دیگران هر که باشند.. و هر جا که باشند.. و با هر مرامی که باشند.. و با هر ادعائی که باشند ..در نوعی خسران و نقصانند. و عینی ترین گواه بر این مدعا..عصر و نسل خودمان ست که از پرحادثه ترین اعصار گذشته ی تاریخ انسان ست.
/ان الانسان لفی خسر/
ارزشهای وجودیشان چونان بلورهای یخ آب می شود..استعداد هایشان و لحظه لحظه حیاتشان-نا خواسته و نا آگاهانه -هدر می رود..و این خسران و نقصان و کاهش و فرسایش انسان خاص یک عصر و نسل نیست..ویژه ی زمین و زمان معینی نیست..در رابطه با یک دوران مشخص نیست..بلکه این خسران در هر عصری و نسلی..و در هر زمینی و زمانی..تا ظهور مهدی که تجلی گسترده ی ایمان و عمل صالح و حق و صبر در امت واحده ی جهانی در مقیاسی بس وسیع است همچنان مشهود ست.نهایت در هر عصری بگونه ای و در هر نسلی بشکلی.
از..زنده یاد استاد محمد جواد شفیعیان
شاید یکی از راههای شناخت صفات و روحیات یک فرد..هنگامی می باشد که با مرگ..روبرو می شود.
و از این مهمتر آن لحظه ای است که در آخرین دقایق زندگی با قاتل خود روبرو می گردد.
علی پیشوای فکری و مذهبی و سیاسی..در سال 40هجری..بدست ابن ملجم..یکی از متعصبین قشری..شهید
می شود.او از نزدیک شاهد مرگ عثمان و تبعات سیاسی آن بوده است.او دیده است که مرگ عثمان..باعث
بوجود آمدن بحران سیاسی و اجتماعی در میان امت مسلمان..گردید.و در اثر این مرگ..هزاران نفر..بخاک و خون
غلطیدند.او بخوبی می داند که کشته شدن یک رهبر..تا چه اندازه..جامعه را به آشوب می کشاند..و هزاران فرد بیگناه
در اثر این مرگ..کشته و مجروح خواهند شد.اینست که..در آخرین لحظات حیات پرثمر و پر افتخار خود..به شهادت خود
جنبه ی فردی داده و از پیش جلوی استفاده ی سیاسی آنرا می گیرد و می گوید..فرزندان عبدلمطلب نمی توانم شما را غرقه در خون
مسلمین ببینم در حالی که شعار می دهید ..امیر مومنان کشته شد..هشدار!به هیچ وجه نباید جز قاتل من کشته شود..دقت کنید ..تا زمانی
که در اثر این ضربت مردم..پس آنگاه ضربه ای در ازای ضربه اش به او بزنید.اما مباد که اندام هایش را قطعه قطعه کنید!
چرا که از رسول خدا شنیدم که فرمود..مبادا!اندام موجود زنده یا مرده را تکه تکه کنید..اگر چه سگ درنده و هار باشد.
او حتی از این هم بالاتر میرود..لحظاتی تامل می کند ..تا خشم و احساسات دوستان و یارانش فرو نشیند و آنگاه می گوید..اگر قاتلم
را ببخشم..این موجب نزدیکی ام به خداست..برای شما نیز بخشش ارزنده است.پس ببخشایید!مگر دوست نمی دارید که خدا شما را
بیامرزد؟...راستی در کجای تاریخ..چنین نمونه ای را سراغ داریم.راستی این نوع انتخاب و این نوع برخورد..از چه جهان بینی و تلقی ای..نشات
گرفته و منشاء انسانی آن کدام ست؟شاید عمیقترین جمله ای را که در تاریخ بشر برای حفظ ارزشهای بشری و حقوق انسانی..و تنظیم
روابط میان انسان ها..عنوان شده است..و در عین حال نشان دهنده ی شیوه ی تفکر نویسنده ی آن است از قلم علی تراوش کرده است.
آنجا که به فرزند گرامی اش..امام حسن می نویسد..فرزند !خودت را میان خود و دیگری میزان قرار ده! و بنابر این برای دیگران
آنرا بپسند که برای خود می پسندی..و آنچه را که دوست نمی داری برای دیگران نیز نپسند..و همچنان که دوست نداری به تو ظلم شود..
تو هم به دیگران ظلم مکن.و آنگونه که به نیکی مردمان امیدواری..تو هم به آنان نیکی کن.//
آری اینست خاستگاه انسانی.. و علت اصلی و اساسی بینش انقلابی و توحیدی علی.او به خاطر خدا به انسان عشق می ورزد.و بر این اساس آن رابطه
متقابل و دو طرفه را که نگهدارنده ی اساس اجتماع بشری است..توضیح می دهد و سفارش می کند.
از کتاب حکومت در نگاه علی(ع)-از زنده یاد استاد محمد جواد شفیعیان