قسمتی از خطبه 159
بخدا قسم انقدر بر این جامه ء کهنه ی خود وصله زده ام..که از وصله ی زننده آن شرم دارم.فردی به من گفت..چرا این جامه ء کهنه ی وصله وصله را از خودت دور نمی کنی؟!به اوگفتم ..تو از من دور شو!
به گاه بامدادان و طلوع فجر در هنگامه ی رستاخیز توده ها است که راهیان و رهروان شب مدافعان حق در شبهای دیجور اختناق ستوده می گردند.
خطبه ی شماره ی 60
مبادا که بعد از من خوارج را بکشید ..چون کسی که در تلاش برای دستیابی به حق بوده است..مانند آن کس نیست که در پی باطل رفته و آنرا دریافته است.یعنی معاویه و یارانش.
ترجمه ی نامه ی شماره 76نامه ی امام علی به عبدالله بن عباس هنگامی که او را در بصره جانشین خود قرار داد...
با سعه ء صدر با مردم برخورد کن چه..وقتی که با آنها دیدار میکنی.چه زمانی که با آنها می نشینی.چه هنگامی که به آنها دستور می دهی.از عصبیت و خشم دور باش که آن از خود بیگانه شدن شیطانی است.و بدان آنچه تو را به خدا نزدیک میکند.از آتش به دور می دارد.و آنچه از خدا دور می کند...به آتش نزدیک می کند.
کتاب حکومت در نگاه علی (ع)
قسمتی از ترجمه ی نامه ی شماره ی 47
بخشی از سفارش امام علی به حسن و حسین-که بر آن درود باد-بعد از آنکه ابن ملجم-که نفرین خدا بر او باد -به آن حضرت ضربت زد.فرزندان عبدلمطلب !نمی توانم شما را غرقه در خون مسلمین ببینم..در حالی که..شعار می دهید که امیر مومنان کشته شد.هشدار!به هیچ وجه نباید جز قاتل من کشته شود..دقت کنید..تا زمانی که در اثر این ضربت مردم..پس آنگاه..ضربه ای در ازای ضربه اش به او بزنید..اما مبادا!که..اندام هایش را قطعه قطعه کنید!چرا که از رسول خدا-شنیدم که فرمود..مبادا اندام موجود زنده و یا مرده را تکه تکه کنید..اگر چه سگ درنده و هار باشد.
از..کتاب حکومت در نگاه علی(ع)
از..زنده یاد استاد محمدجواد شفیعیان
قسمتی از خطبه 159
بخدا قسم انقدر بر این جامه ء کهنه ی خود وصله زده ام..که از وصله ی زننده آن شرم دارم.فردی به من گفت..چرا این جامه ء کهنه ی وصله وصله را از خودت دور نمی کنی؟!به اوگفتم ..تو از من دور شو!
به گاه بامدادان و طلوع فجر در هنگامه ی رستاخیز توده ها است که راهیان و رهروان شب مدافعان حق در شبهای دیجور اختناق ستوده می گردند.
خطبه ی شماره ی 60
مبادا که بعد از من خوارج را بکشید ..چون کسی که در تلاش برای دستیابی به حق بوده است..مانند آن کس نیست که در پی باطل رفته و آنرا دریافته است.یعنی معاویه و یارانش.
ترجمه ی نامه ی شماره 76نامه ی امام علی به عبدالله بن عباس هنگامی که او را در بصره جانشین خود قرار داد...
با سعه ء صدر با مردم برخورد کن چه..وقتی که با آنها دیدار میکنی.چه زمانی که با آنها می نشینی.چه هنگامی که به آنها دستور می دهی.از عصبیت و خشم دور باش که آن از خود بیگانه شدن شیطانی است.و بدان آنچه تو را به خدا نزدیک میکند.از آتش به دور می دارد.و آنچه از خدا دور می کند...به آتش نزدیک می کند.
روش سیاسی حکومت در نگاه علی(ع)
خطبه ی شماره ی 41
که در آن از فریبکاری /حکومتگران نسبت به مردم/باز می دارد و هشدار می دهد ای مردم!وفا همزاد و همریشه ی راستی است
..من سپری محکم تر و نگاهدارنده تر از وفا نمی شناسم.کسی که از چگونگی بازگشت خویش آگاه است..نیرنگ نمی زند.
در روزگاری بسر می بریم که اکثریت مردم فریبکاری و سیاست بازی را هوشمندی /زیرکی/تلقی می کنند..و ناآگاهان بی شناخت /ساده اندیشان/این تزویرگری مکاران را به حسن سیاست تعبیر می کنند.خدا این مکاران را بکشد!/از این فریبکاری ها/چه طرفی می بندند؟!کسی که به روشنی تحولات و دگرگونیهای امور را می بیند..با وجود اینکه
راه حیله گری را می داند اما فرامین و هشدارهای خدا /پای بند به اصول خدایی/مانع او /از اتخاذ شیوه های غیر اصولی/می گردند.پس با وجود اینکه راه حیله و فریب را دیده و می داند.و در
عین حال قدرت عمل آنرا هم دارد..این راه را رها کرده..بنابر این در این هنگام است که..فرصت طلبان-آنها که هیچ باکی از خیانت در دین ندارند-فرصت را غنیمت شمرده و از هیچ جنایت و خیانتی
کوتاهی نمی کنند.
.........................................................................................................................................
روش اقتصادی حکومت در نگاه علی(ع)
هنگامی که او را مورد انتقاد و سرزنش شدید قرار دادند که چرا بدون در نظر گرفتن امتیاز سابقه و شرف افراد بیت المال را برپایه ی مساوات میان مردم تقسیم می کند؟!
آیا میخواهید مرا وادار کنید که با ستم کردن در حق این مردمی..که بر آنان حکومت می کنم../از انحصارگران امتیاز طلب/برای خودم پشتیبان
و حامی درست کنم؟!به خدا قسم..تا روزگار می گردد..و تا ستاره ای در آسمان ..آهنگ ستاره ای دیگر را می کند..هرگز چنین نخواهم کرد.حتی اگر این مال..مال خودم هم بود..
بی تردید آنرا میان مردم مساوی تقسیم می کردم..تا چه رسد به اینکه کل مال..مال خداست/خدا-مالکی/سپس گفت..
هشیار باشید..پرداخت مال در غیر موضع حق آن..نابجا و اسراف است این کار صاحبش را در دنیا بلند می کند..در آخرت پائینش می آورد..در بین مردم..محترمش
می کند..و نزد خدا پست و خوارش می سازدهیچ فردی ..مالش را در غیر موضع حق صرف نکرد..و به غیر مستحق آن نداد ..مگر اینکه خداوند..زبان
تشکر آنان را بر او بست..و دوستی شان بنفع شخص دیگری تمام شد.پس اگر روزی چنین کسی زیر پایش خالی شود /از مسند قدرت بزیر افتد/و بیاری همان اشخاص که به آنها بناحق از بیت
المال بخشیده/محتاج شود..آنها بدترین یار و سرزنش-کننده ترین دوست خواهند بود
یک زمان نوح نبی فریاد کرد
نهصد و پنجاه سال ارشاد کرد
نهصد و پنجاه سال روشنگری
این چنین ست شیوه پیغمبری
وحی آمد که تو نوح ارشاد بس
بهر این نامردمان فریاد بس
حجت خود را تو کردی آشکار
کار ایشان را تو بر ما واگذار
تا بگیرد قهر ما دامان شان
پس فرو کوبد بهم طوفان شان
نوح و یارانش روزان و شبان
یکدل و یکرنگ با ایمان و جان
کرد کشتی همچو ماهی روان
اندرونش مرد و زن ..پیر و جوان
نوح را فرزند نااهلی بدی
گرچه او را بود فرزند خودی
نوح گفتا ای خدای مهربان
هست فرقی بین او با دیگران
وحی آمد نی چه فرقی با دیگران
جمله یکسانند زی من بندگان
لیس من اهلک گرچه اهل تو
نیست صالح گرچه صالح اصل تو
برد کشتی مردمان اهل را
وانهاد آن غرقه گان جهل را
.....................................................
گوشه ای از آدم تا خاتم-از زنده یاد استاد محمد جواد شفیعیان/
مقدمه
والعصر..
قسم به همیشه ی زمان..که میدان آزمون ملتها و تمدنها و اندیشه ها و مکتبها و راهها و رسمها و دین ها و آیین هاست.
والعصر..
قسم به همیشه ی تاریخ ..
که جولانگاه گسترده ی تلاشها و کوششها و کشمکش ها و گرایشها و مبارزه ها و پیامها و رهنمود هاست.
والعصر..
قسم به همیشه ی روزگار..
که پهنه ی جدال حق و باطل..عدل و ظلم ..نورو ظلمت..خدمت و خیانت..عزت و ذلت..پاکی و پوکی..شرافت و رذالت..
مردی و نامردی و ارزش و سود است.
آری ..قسم به عصر..
که همه ی انسانها..در هر عصری و نسلی که باشند..در هر زمینی و زمانی که باشند..و در هر مرحله ای از علم و تمدن
و فرقی و تکامل که باشند..بی هیچ تردید در نوعی خسران و نقصان..غبن و ضرر..و کاهش و فرسایش..و ضلالت و
گمراهی بسر میبرند مگر..کسانی که پیام این سوره را..با همه ی ویژگیهایش دریابند..و خود را به سلاح ایمان و عمل
صالح و حق و صبر مسلح سازند ..و این اصول زندگیساز و نجات بخش و کمال آفرین را..نه به گونه ای انتزاعی..
بل به شکلی منسجم و مرتبط و ارگانیک..بر سر گذشت و سرنوشت خویش حاکمیت بخشند./صفحه 5/
............................................................................................................................................
عصر نهضت نبوی
والعصر..
قسم به عصر نهضت نبوی..که جلوه گاه ایمان و عمل صالح و حق و صبر..در امت نخستین اسلام ...بود.
عصری که مسلمانان پاکدل و پاکباز و پرشور صدر اسلام..پیام زندگیساز و عزت آفرین و کمال بخش این سوره را..با همه ی وجود خویش ..دریافتند
و در پرتو رهبری همه جانبه ی پیامبر ..در مدت بیست و سه سال ..یعنی که کمتر از ربع قرنی ..توانایی و یارایی آنرا یافتند ..که لرزه بر پیکر قدرتهای طاغوتی و
امپراطوریهای قدرت طلب و ستم پیشه آن روز و روزگار ..در شرق و غرب عالم ..بیفکنند.عصری که خود ..نموداری از تحقق عینی پیام و رهنمود این سوره
..و شاهدی بر اصالت و حقیقت جهان شمول آن..در مقیاس وسیعتر و گسترده ترست.
و بی جهت نبود که مسلمانان صدر اسلام..در هر ملاقاتی..به هنگام خداحافظی ..دستهای خویش را بر یکدیگر می نهادند ..و این سوره را بعنوان پیامی
همواره زنده و سازنده ..برای هم می خواندند و آنگاه از یکدیگر جدا می شدند.
عصری که امت مسلمان نخستین..بر اساس رهنمودهای این سوره..مدینه ی فاضله ای-اگر چه در سرزمینی کوچک-پدید آوردند که ایثار و اخلاص از در و دیوار
آن می بارید..
و خورشید ایمان ..روشنی بخش زندگی و حرکتشان بود..
و عمل صالح..کار مدامشان..
و توصیه به حق..شعارشان..
و صبر و مقاومت..وجودشان..
تا آنجا که در شهادت..بر یکدیگر پیشی می گرفتند ..و در اوج تشنگی و عطش..در میدان نبرد..جام آب را به یکدیگر احاله می کردند.
تجسمی بودند از کلمه ی توحید..و توحید کلمه.
نموداری بودند از ایمان و عمل صالح و حق و صبر.
تبلوری بودند از برادری و برابری و الفت و محبت و صفا و صداقت و پاکی و صمیمیت و یکرنگی و یکدلی.
عصاره ای بودند از سوره ی عصر.
صفحه 7-8/
........................................................................................................................................................................
عصر حکومت مهدی(عج)
والعصر..
قسم به عصر حکومت مهدی..عصر رهایی نهایی انسان..از خسران و نقصان و کاهش و فرسایش.
عصر فرو ریختن همه ی نظامهای سلطه گر و ارزشهای طاغوتی.
عصر آزادی راستین انسان از انواع بندگیها و بردگیها و ستم ها و بیدادها.
عصر تجلی ایمان و عمل صالح و حق و صبر در امت واحد جهانی.
عصر شکوفایی و بالندگی آزاد همه ی استعداد های انسانی.
عصر پیشوایی مستضعفین..وارثین راستین زمین.
عصر وراثت و حاکمیت بندگان صالح خداوند بر پهنه ی زمان.
عصر نجات غایی انسان از انواع استبداد..استثمار ..استحمار..استخفات..استعباد و نهایتا استضعاف.
عصر رستن راستین انسان از خسران فرهنگی..خسران اقتصادی..خسران اجتماعی..خسران سیاسی.
خسران نظامی.خسران انسانی.خسران اخلاقی و دیگر خسران ها و نقصان ها.
..........................................................................................................صفحه10-11...........................................................................
یک زمان نمرود مستکبر فخور
برسرش بنهاد تاجی از غرور
برگرفتی او همی تیر و کمان
تا زند با آن خدای آسمان
پس خدا انگیخت ابراهیم را
تا بگیرد از سرش دیهیم را
تا بکوبد جملگی بتهای او
هم فرو بنشاند آن غوغای او
گفت ابراهیم با مردم سخن
دست بردارید از این رسم کهن
این بتان مخلوق دستان شما
کی توانند بود درمان شما
با شما ای مه پرستان همچنین
فاش گویم لا احب الافلین
ماه و خورشید هر دو مخلوق خدا
هر یکی سوی خدا ما را هدی
چون که او بتهایشان را زد شکست
کینه اش اندر دل ایشان نشست
آتشی افروختند نمرودیان
آتشی از جهل و خشم و کینه شان
تا بسوزانند خلیل الله را
دوستدار و مخلص الله را
کرد آتش را بر او سرد و سلام
کرد بر نمرود حجت را تمام
دادفرمان پشه ای را که بگیر
جان این مستکبر نادان پیر
رفت ابراهیم بسوی دلستان
جانب مکه بهمراه کسان
برد هاجر را و اسماعیل را
تا چه فرماید خدا جبرییل را
پس فرود آمد در آن صحرای داغ
نی نشان از آب و باد و باغ و راغ
بود کودک تشنه و هل هل زنان
بود هاجر در پی آبی دوان
تا بیابد جرعه ی آبی در آن
تا بریزد کودکش را در دهان
ناگهان جوشید او را زیر پا
چشمه ی آب زلالی دیر پا
چشمه ی زمزم در آن صحرای داغ
بهتر از هر بوستان و باغ و راغ
کرد ابراهیم بر پا کعبه را
قلب توحید جهان و قبله را
کعبه تنها شکل اندر هندسه
شش مربع شش جهت بر تسویه
هست کعبه سمبل ذات خدا
کل اضلاعش بود یکسان ترا
هر کجا که رو بگردانید شما
راست بینید جلوه ی روی خدا
تا که فرمان آمد ابراهیم را
ذبح کن اینک تو اسماعیل را
او اجابت کرد فرمان اله
برد فرزندش بسوی قتلگاه
آمدش شیطان با مکر و ریا
رمی کرد او را سه بار با بانگ لا
پس نهاد تیغ بر گلو فرزند را
تا کند ذبح کودک دلبند را
وحی آمد ای خلیل ماهلا
تو شدی پیروز در این ابتلا
بعد از این از نسل فرزند تو ما
همچنان بیرون کشانیم انبیا
چون که ابراهیم بتها را شکست
هم بت نمرود و شیطان را شکست
هم بت نفس و نهان خویش را
بت شکن شد او زمان خویش را
اززنده یا د محمد جواد شفیعیان
مر ملائک را خطاب آمد که من
خلق خواهم کرد خلقی این زمن
او خلیفه ی من بود اندر زمین
بر همه مخلوق من باشد مهین
پس ملائک جملگی گفتند ما
حمد می گوییم ترا اندر سما
او کند سفک دماء و هم فساد
پیش گیرد شیوه ی کفر و عناد
گفت رازی هست اندر این هما
راز آنرا من بدانم نی شما
راست کردی قالبش را در زمان
پس دمید از روح خود در قلب آن
گفت ملائک را که آنک اسجدوا
جملگی تان سجده برده پیش او
جملگی شان سجده کرده بی امان
غیر ابلیس کو ابا کردی از آن
گفت من از آتشم او از لجن
خلقت او نیستی برتر زمن
پس ابا کردی و استکبار او
ارزش خود را نمودی خوار او
او بدیدی قالب آدم عیان
او ندیدی قلب را در آن میان
او گل آدم بدیدی نی دلش
او تنش دیدی ندیدی منزلش
او تراب وطین و صلصالش بدید
او نفخت فیه من روحی ندید
او بدیدی پایگاه سافلین
او ندیدی جایگاه عارفین
این گل خشک ترک خورده نبین
آن گل شاداب جان او ببین
او بدیدی صورت قابلیان
او ندیدی سیرت هابیلیان
او بدیدی کبر نمرود شمن
او ندیدی آن خلیل بت شکن
او بدیدی ظلم فرعون لئیم
او ندیدی طور سیناء کلیم
او بدیدی قیصر بیداد گر
او ندیدی عیسی بیدار گر
/از آدم تا خاتم-از زنده یاد استاد محمد جواد شفیعیان/